مدیریت بهره وری و کیفیت، دو مورد از مهمترین اهداف و از شاخصهای تعیین مؤسسههای تجاری هستند. و مانند سایر نتایج تلاش انسانی از طریق فعالیتهای بهخوبی طراحیشده، سازماندهی شده، مدیریتشده و هماهنگ شده تکتک افراد در سازمان به دست میآیند. بهبود کیفیت و مدیریت بهره وری باید جزء مسائل اصلی در تمام سطوح سازمان باشد و همه کارکنان شرکت، در تمام سطوح و در تمام واحدها و بخشها در آن شرکت داشته باشند و هرکس با درگیری در اجرای راهبردها و برنامههای هماهنگ شده، دررسیدن به اهداف مشخص و تعریفشده بهبود شرکت داشته باشد. بهره وری، استفاده کارآمد و مؤثر از منابع (نیروی کار، سرمایه، زمین، مواد، انرژی، زمان و اطلاعات و…) در تولید محصولات و خدماتی است که نیازها و خواستههای استفادهکنندگان را برآورده میسازد. بهره وری، بهعنوان معیار کار آیی به معنای آن است که دادههای تولید بهطور کامل بهکاربرده شوند و میزان ضایعات به حداقل برسد. از طرف دیگر «اثربخشی» به معنی آن است که ستاندهها (و فعالیتها و فرآیندها) در دستیابی به اهداف خاص سازمان نقش داشته باشد. این اهداف ممکن است تحقق نیازهای مشتری و تأمین رضایت او، رسیدن به اهداف تجاری یا نقش داشتن در دستیابی به اهداف اجتماعی، اقتصادی و بومشناختی جامعه باشند.ازاینرو بهره وری به معنی ایجاد ارزش بیشتر برای مصرفکنندهها، کارگران، کارمندان، صاحبان مؤسسات تجاری و بهطورکلی اجتماع، از فرآیندها و منابعی است که در فعالیتهای تولیدی سازمان به کار گرفته میشوند. این مفهوم گسترده بهره وری ارتباط نزدیک آن را باکیفیت معلوم میکند. کیفیت میزان انطباق محصولات یا خدمات (یا عملیات تجاری و سیستمها) را با استانداردهای مشخصات و یا انتظارات برخاسته از ماهیت، خصوصیات، کارکردها، عملکرد، هزینهها و غیره میسنجد و به کاربرد و استفاده موردنظر از آنها مربوط میشود. بهبود بهره وری شامل استفاده از منابع و فرآیندهای باکیفیت بالا بهمنظور تولید ستاندههایی است که کیفیت ثابت یا بهتر دارند. ازاینرو بهبود کیفیت به معنی بهبود بهره وری است و بهبود بهره وری به معنی بهبود کیفیت. بهبود بهره وری و کیفیت عالی بهتصادف یا از روی شانس حاصل نمیشود. اینها نتیجه فرایندی آگاهانه، عمدی و مدیریتشده اند؛ یعنی مدیریت بهره وری و کیفیت. همواره باید گلوگاهها و حوزههای امکان بهبود شناسایی شوند. اهداف بهبود بهره وری و سطوح مطلوب کیفیت باید تعیین و باید سیستمهای سازمانی و محیط عملیاتی به وجود آید. نگرشها و شایستگیهای هریک از اعضا صحیح و مدیریت منابع انسانی ایجاد و سازمانی و مشارکت همهجانبه در این روند ایجاد شوند. اهداف بهبود بهره وری و با کیفیت باید تعیین و برنامه ها و راهبردهای دستیابی به آنها تنظیم شوند. باید سیستم های سازمانی و محیط عملیاتی لازم برای پیشبرد و تداوم پژوهش برای بهبود صحیح و مدیریت منابع انسانی ایجاد شود و مکانیسم هایی برای به کارگیری تمام سطوح بهره وری و کیفیت اجرا شود. باید برنامه هایی برای مدیریت بهره وری و بهبود صورت پذیرد تا شناسایی حوزه هایی که امکان بهبود بیشتر در آنها وجود دارد، ممکن شود. به طور خلاصه، برای استمرار بهبود، باید یک سیستم مدیریت کیفیت و بهره وری وجود داشته باشد. برنامه مدولار مدیریت بهره وری و کیفیت، چگونگی ایجاد چنین سیستمی را نشان خواهد داد: چرا باید برای مدیریت بهره وری یک برنامه مدولار را انتخاب کرد؟ از آموزش استانداردشده تا توسعه انعطافپذیر دو روش اصلی در آموزش مدیریت و توسعه وجود دارد: روش دانش استانداردشده و روش انعطافپذیر نتیجه گرا. رویکرد اول (استانداردشده) معمولاً برای آموزش مقدماتی مدیریت در مدارس بازرگانی و مؤسسات مدیریتی به کار میرود. و بهطور سنتی کارکرد مدارانه است. هدف این رویکرد بهطورکلی ارائه یک دیدگاه وسیع از مدیریت بهطورکلی است. رویکرد دوم (انعطافپذیر و نتیجه گرا) برای بهبود کیفیت عملکرد صاحبان مشاغل است. روند کنونی، گرایش بیشتر نسبت به روش دوم است. بهمرور شرکتهای بیشتری آموزش مدیریت را یک سرمایهگذاری میبینند و آنها که «اهل تجارت» خوبی باشند، معمولاً در موردی سرمایهگذاری میکنند که برای موفقیت در کسبوکارشان لازم است.آنان به مدیریت بهره وری و نیز بهره وری سرمایه و نیروی کار نیاز دارند. تمایل در بهکارگیری روش انعطافپذیر به دلیل تغییرات چشمگیر زیر در فعالیتهای تجاری و مدیریتی سالهای اخیر است: – گسترش فرآیندهای تعدیل ساختاری که به خصوصیسازی بیشتر، مقررات زدایی، تمرکززدایی و تعویض نمایندگی منجر شده است. جهانیشدن فعالیت اقتصادی حتی برای شرکتهای کوچک و متوسط . – انعطافپذیری بیشتر محصولات، تکنولوژی و بازارهای کار . – کیفیت و بهره وری: ایجاد بازارهای جدید درروند تبدیلشدن به یک هدف استراتژیک مهم است. – ساختار سازمانی، قالبی «مسطحتر» (هموارتر) دارد که به اجزای کوچک و باسواد بیشتر تقسیم میشود. شرکتهای بزرگ فشردهتر میشوند و به تمرکززدایی گرایش دارند. – مدیریت افقی نسبت به مدیریت عمودی مهمتر میشود. – فعالیت مدیریت بهگونهای است که ابتکار، خلاقیت، خود راهبری، مهارتهای فرهنگی، مخاطره پذیری و سمتگیری درازمدت تشویق میشود و از یک شیوۂ مدیریتی دیوانسالار به مدیریتی کارفرمایانه تغییر میکند؛ و – منابع و استعدادهای انسانی مهمترین عوامل بهبود بهره وری و اقلام سرمایهگذاری در نظر گرفته میشوند. تغییرات فوق نیازمند نوعی برخورد با آموزش مدیریت و توسعه است که کمتر کارکردی و استانداردشده [ قالبی[ و بیشتر انعطافپذیر و متوجه به نتایج باشد تا بتوان آموزش و سرمایهگذاری را در حد لزوم در جهت حل مسائل حال و آینده (مورد انتظار) شرکتها و بهبود بهره وری و کیفیت محصولات و خدمات، در عین افزایش رضایت مشتری، قرارداد. بدین ترتیب، انتقال از شیوه مدیریتی عمودی (کارکردی) به افقی (تعاملی) نیازمند مهارتهای مدیریتی، نحوه برخورد و دانش نظری متفاوتی است. اما، از این موارد گذشته، بهره وری و کیفیت بهخودیخود نیاز به رویکردی افقی و گسترده در عرض سازمان دارند، چراکه نتیجه پیوند بهینه و متعادل فعالیتهای تمام عناصر و کارکردهای سازمانی هستند. هیچیک از این دو بهتنهایی مهم نیستند؛ بلکه اهمیت آنها در تمامیت و پیوند آنهاست. آنچه گفتيم معلوم میکند که چرا کسانی که حداکثر سود را از این برنامه مدولار میبرند، مدیرانی هستند که شرایط پیوند دادن بین کارکردها و تفکیک عناصر سازمانی را دارند. همچنین روشن میشود که چرا به رویکردی مدولار نیاز داریم؛ ما هنگامی میتوانیم به این پیوند برسیم که ادغام کارکردهای مختلف مانند تحقیق و توسعه ( R & D )، توسعه محصول، بازاریابی، تولید و… را در کنار اهداف نهایی شروع کنیم. این اهداف عبارتاند از: ” بهره وری بیشتر، کیفیت برتر محصولات و خدمات و رضایت مشتری.” برای رسیدن به اهداف مدیریت بهره وری و کیفیت، روال کتابهای درسی سنتی که درباره منطق کارکردها تدوینشدهاند، دیگر اعتباری ندارد.