961405

كشش‌ خلاق چیست؟

كشش‌ خلاق چیست؟




رهبري‌ در سازمان‌ يادگيرنده‌ با اصل‌ كشش‌ خلاق‌ شروع‌ مي‌شود. كشش‌خلاق‌ از ملاحظه‌ آنچه‌ مي‌خواهيم‌ باشيم‌، (دورنما)‌، و بيان‌ حقيقت‌ در رابطه‌ با آنچه‌ هستيم‌ (واقعيت‌ موجود)‌ ناشي‌ مي‌شود. فاصله‌ بين‌ اين‌ دو يك‌ كشش‌(تنش‌) طبيعي‌ را ايجاد مي‌كند.

افراد، گروه ها و سازمان هايي‌ كه‌ مي‌آموزند تا چگونه‌ با كشش‌ خلاق‌ كاركنند، ياد مي‌گيرند‌ چگونه‌ از انرژي‌ حاصل‌ از اين‌ كشش‌ براي‌ حركت‌دادن‌ «واقعيات» به‌ طريق‌ مطمئن‌تر به‌ سمت‌ «دورنما» استفاده‌ كنند. بدون‌دورنما كشش‌ خلاق‌ به‌ وجود نخواهد آمد.

كشش‌ خلاق‌ نمي‌تواند تنها از واقعيت‌ موجود حاصل‌ شود. اگر از تمام‌ قدرت‌ تجزيه‌ و تحليل‌ موجود در جهان‌ استفاده‌كنيم‌، هيچگاه‌ دورنما حاصل‌ نخواهد شد. افرادي‌ كه‌ به‌ نحوي‌ اين‌ ايده‌ را قبول‌ندارند، بر اين‌ باورند كه‌ مردم‌ در صورتي‌ كه‌ تنها واقعيت‌ موجود را درك‌ كنند، مطمئناً در خود انگيزش‌ لازم‌ براي‌ تغيير را احساس‌ خواهند كرد. اما اين‌ افراد مطمئناً پس‌ از پي‌ بردن‌ به‌ اين‌ واقعيت‌ كه‌ مردم‌ در مقابل‌ تغيير در واقعيت ‌موجود مقاومت‌ مي‌كنند، مأيوس‌ خواهند شد.

آنچه‌ اين‌ گروه‌ از آن‌ غفلت‌كرده‌اند، اينست‌ كه‌ انرژي‌ طبيعي‌ لازم‌ براي‌ تغيير واقعيت‌ موجود از ايجادتصويري‌ روشن‌ از آنچه‌ براي‌ مردم‌ از واقعيت‌ موجود مهمتر است‌، ناشي‌مي‌شود. ”اصل‌ كشش‌ خلاق‌ چنين‌ مي‌آموزد كه‌ تصويري‌ دقيق‌ از واقعيت‌ موجود دقيقاً به‌ اندازه‌ يك‌ تصوير قانع‌كننده‌ از آينده‌ موردانتظار اهميت‌دارد“ .

پيتر سنج‌ به‌ تفاوت‌ ظريفي‌ ميان‌ رهبري‌ با استفاده‌ از كشش‌ خلاق‌ و حل‌ مسئله‌ اشاره‌ مي‌كند. به‌ عقيده‌ او، در حل‌ مسئله‌ انرژي‌ لازم‌ براي‌ تغيير، ناشي‌ از تلاش‌ براي‌ خلاصي‌ از جنبه‌هايي‌ از واقعيت‌ موجود است‌ كه ‌ناخواسته‌اند. اما در كشش‌ خلاق‌ انرژي‌ لازم‌ براي‌ تغيير ناشي‌ از دورنما – يعني‌آنچه‌ مي‌خواهيم‌ انجام‌ دهيم‌ – است‌.

هرچند اين‌ تفاوت‌ ممكن‌ است‌ ناچيز و ساده ‌به‌ شمار آيد، اما تبعات‌ آن‌ گسترده‌اند. بسياري‌ از مردم‌ و سازمان ها، تنها زماني‌براي‌ حل‌ مسئله‌ برانگيخته‌ مي‌شوند كه‌ احساس‌ كنند مشكل‌ ناشي‌ از عدم‌ حل‌ مسئله‌ به‌ اندازه‌ كافي‌ دردسرساز شده‌ است‌. اين‌ نوع‌ برخورد براي‌ مدت‌كوتاهي‌ مؤثر خواهد بود، اما فرايند تغيير با كم‌ شدن‌ فشار ناشي‌ از مسئله‌ به‌سرعت‌ از حركت‌ مي‌افتد.

در حل‌ مسئله‌، انگيزش‌ براي‌ تغيير برون‌زا مي‌باشد، برخلاف‌ كشش‌ خلاق‌ كه‌ انگيزش‌ دورن‌زا است‌.
ماركوارت‌ پس‌ از ارائه‌ چهار نوع‌ يادگيري،‌ آنها را در قالب‌ دو نوع‌ كلي‌ انطباقي‌ و مولد دسته‌بندي‌ ‌مي‌كند. پيتر سنج‌ نيز يادگيري‌ را به‌ همين‌ دو نوع‌ تقسيم‌ مي‌كند و معتقد است‌ كه‌ تفاوت‌ميان‌ حل‌ مسئله‌ و رهبري‌ با استفاده‌ از كشش‌ خلاق‌ دقيقاً مشابه‌ تفاوت‌ ميان‌ دونوع‌ يادگيري‌ انطباقي‌ و مولد است‌.

گروه مشاوران سرآمد کسب و کار (BCG)
مطالب مرتبط:سازمان‌ يادگيرنده‌ چگونه سازمانی است؟